سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارغوان

 مسافری خسته که از راه دور می امد به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از اینکه آن درخت جادویی است درختی که می توانست آنچه بر دلش می گذشت بر /اورده سازد وقتی مسافر بر روی

......

ی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب می شد اگر تخت خواب نرمی در آن جا بود و او می توانست قدری روی آن بیارامد فورا تختی که آرزیش را کرده بود در کنارش پدیدار شد: مسافر با خود گفت :چه قدر گرسنه هستم کاش غذای لذیذی داشتم ......ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد . پس مرد با خوشحالی خورد ونوشید

......

بعد از سیر شدن کمی سرش گیج رفت و پلک هایش به خاطر خستگی و غذایی که خورده بود سنگین شدند .خودش را روی تخت رها کرد و در حالی که به اتفاق های شگفت انگیز آن روز فکر می کرد با خودش گفت قدری می خوابم . ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگذرد چه ؟و ناگهان ببری ظاهر شود و اورا درید .......هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارشات ماست ولی باید حواسمان باشد چون این درخت افکار منفی ترس ها و نگرانی های ما را تحقق می بخشد. بنابراین مراقب چیزی که به آن می اندیشیم باشیم  رازد

 

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 91/10/25ساعت 2:38 صبح توسط آیناز نظرات ( ) |

ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا

بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا


سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش

بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش


سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی

به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی


سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش

به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش


سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب

بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب


سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل

بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل


سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر

بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر


سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم

به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم


سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر

به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر


سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه

بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه


سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش

بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش


سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش

به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش


سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب

بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب


سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش

سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش


السلام علی الشیب الخضیب السلام علی الخد تریب السلام علی البدن السلیب السلان علی الثغر المقروع السلام علی الراس المرفوع


+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم دی

نوشته شده در جمعه 91/8/26ساعت 4:33 عصر توسط آیناز نظرات ( ) |

 

به من چه؟!رو به دیوار می ایستم

در اندیشه پشت دیوار نیستم اما….

تو میگویی: “به تو چه؟!”

اما من پیش چشم تو ام!

و اگر لحظه ای نبینی مرا….

تو به دنبال چه میگردی؟

بهانه ای برای نماندن؟

لازم نیست!

بهانه ای برای شکستن؟

لازم نیست!

دیگر به خودم قول داده ام فریاد نزنم

آرام ایستاده ام

مثل یک مرد!

گریه نمیکنم

نه از بودن و نه از نبودن تو!

نمیخواهم به پایم بیفتی!

من برای ماندنت حتی خواهش نمیکنم

برای رفتنت نیز!

خواستی برو

خواستی بمان


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/5ساعت 7:27 عصر توسط آیناز نظرات ( ) |

«به آرامی شروع به مردن میکنی

اگر سفر نکنی

اگر چیزی نخوانی

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی

اگر از خودت قدر دانی نکنی

به آرامی آغاز به مردن میکنی

زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

به آرامی آغاز به مردن میکنی

اگر برده عادات خود شوی

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی…

اگر روزمرگی را تغییر ندهی

اگر رنگهای متفاوت بر تن نکنی

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی

اگر از شور و حرارت

از احساسات سرکش

و چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارنند

و ضربان قلبت را تندتر میکنند

دوری کنی

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی

اگر هنگامیکه با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی

اگر ورای رویاها نروی

اگر به خودت اجازه ندهی

که حداقل یکبار در تمام زندگیت

ورای مصلحت اندیشی بروی

امروز زندگی را آغاز کن

امروز مخاطره کن!

امروز کاری بکن

مگذار که به آرامی بمیری

شادی را فراموش نکن»

پابلو نرودا

 

باید تصمیمی بگیرم

تصمیم گرفته‌ام! باید عمل کنم!

به قول این روانشناس‌ها کودکم بیدار شده

خواسته‌ای دارد

تصمیمش را منطقی تر کرده‌ام

عملی هم می‌کنم!

ورای مصلحت اندیشی!!!


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/5ساعت 7:17 عصر توسط آیناز نظرات ( ) |

وقتی پیامبر اسلام می‌گوید فاطمه یکی از چهار زن بزرگ جهان است، وقتی که در برابر همه رنجها و پریشانی‌ها و همه غمهای زندگی فاطمه، پیغمبر به او تسلی می‌دهد که «نمی‏خواهی بانوی همه زنان جهان باشی؟» اینها تعارف نیست که یک مرد به دخترش می‌گوید! پیغمبر چنین تعارفها را ندارد!... وقتی می‌گوید تو می توانی بانوی همه زنان جهان باشی، به معنای این نیست که تعارف کرده باشد و هم به معنای آن نیست که برای پیروان خود یک بت ساخته باشد که فقط او را بپرستند و یک معبود که ستایشش کنند و یک ممدوح که فقط مدحش را بگویند و یا یک قربانی که فقط عزاداری کنند؛ بلکه به عنوان یک سرمشق او را بشناسند و از روی زندگی‌اش درس بیاموزند و عمل کنند. این به معنای «سیده‌ زنان عالم» است.

چگونه می‌توان آموخت؟ آنچه می‌خواهم بگویم درس آموختن از این شخصیت است. وقتی که مثلا مساله فدک در زندگی فاطمه مطرح است باید دید از آن چه می‌توان آموخت؟ من قبلا گفته‌ام تکیه حضرت فاطمه برای پس گرفتن فدک فقط کوششی برای باز گرفتن یک مزرعه کوچک نیست. اینقدر نباید دعوت فاطمه و مبارزه فاطمه را کوچک کرد و تحقیر کرد. برای اینکه مبارزه برای پس گرفتن فدک، و اعلان غصب فدک بطور مداوم به عنوان نشان دادن نشانه‌ای و مظهری از غصب و انحراف در ر‍ژیم حاکمی است که فاطمه با آن مخالف است. این یک نمونه سیاسی است برای نشان دادن همیشگی رژیمی که الان روی کار آمده و علی‌رغم تمام توجیهات دینی و وجهه‌های اصحاب، بر اساس حق و عدل و قانون و اسلام عمل نکرده است و نمونه‌اش فدک، که اگر یک تومان هم باشد، بزرگترین ارزش را دارد.... امروز نه فدک است و نه این تصادم هست و نه انتخابات سقیفه. خیال نکنید که یک موضوع تاریخی است، نه. این موضوعات زنده است و باید تکرار بشود، اما نه به عنوان موضوعات تکراری تاریخ که هر سال باید فقط یادآوری بشود بلکه به عنوان اینکه طرح شود و از آن درس گرفته شود. چه درسی؟ درسی که می‌توان از بزرگترین مظهر مادری در تاریخ اسلام و نمونه اعلای یک زن در خانه، دارای همسر و پرورنده فرزند- آنچنان همسری و اینچنین فرزندانی- گرفت: چنین زنی که در تمام مدت عمرش از طفولیت تا ازدواجش و از ازدواجش تا مرگش، به عنوان یک عنصر مسئول در سرنوشت امت، فکر، عقیده، مبارزه و حق پرستی و همچنین در مقابل انحراف و در غصب و ستمی که در جامعه‌اش بوجود می‏آید، احساس مسئولیت می‌کند و در متن درگیری‌های اجتماعی حضور دارد و تا لحظه مرگش خاموش نمی‌نشیند، علی‌رغم اینکه می‌داند در این مبارزه پیروز هم نخواهد شد!

 

همچنین امروز او می‌تواند زن مسلمان را بسازد. او به عنوان یک مادر در مرحله‌ای که دختری چون زینب می‌پرورد و پسرانی چون حسن و حسین (ع)، و به عنوان یک بعد دیگر زن متعالی و مثالی، همسر به عنوان کسی که در تنهایی‌ها و سختی‌ها ، نقش‌ها و عظمتهای علی (ع) پا به پای اوست و همچنین به عنوان یک زن مسئول اجتماعی، کسی که از بدو تولد تا لحظه‌‌ای که پدرش را تنها به زمین گذاشت و در غربت دفن شد و در خاموشی، باز یک لحظه از مبارزه نایستاد: در جبهه خارجی با کفر تا هجرت و در جبهه داخلی با انحراف و قتل تا لحظه مرگ، حتی بعد از مرگ نیز که: «علی مرا پنهان دفن کن تا بر گور من گرد نیایند و هم بر عزای من مراسمی برپا نکنند و بر من نماز نخوانند و مراسمی بپا ندارند تا به نام من قدرتی که هم اکنون بر روی کار آمده قدرت خود را توجیه دینی نکند» زنی که حتی مردن و دفن شدنش را می‌خواهد وسیله‌ای کند برای مبارزه در راه حق و محکوم کردن ابدی و همیشگی غصب. این است «چگونه امروز زن مسلمان بودن»!

 


نوشته شده در سه شنبه 91/2/5ساعت 9:3 عصر توسط آیناز نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >


Design By : ParsSkin.com