ارغوان
خدای من هرگز نگویمت دست من بگیر.عمریست گرفته ای .مبادا رها کنید پروردگارم یاریم کن آنچه دانسته یا ندانسته میشکنم دل نباشد در قلک دل برای اینده خویش .جز یاد خدا هیچ پس انداز نکن معلم نفس خود وشاگردوجدان خویش باش مرگ چیزمهمی نیست زندگی نکردن هولناک است زندگی باز تاب ذهنیات است دیگران را ببخش نه بخاطر اینکه سزوار بخشش هستند به خاطر این که تو سزوار آرامشی مهم ترین آموزگار انسان اشتباهات اوست .باید آموخت که خوب بودن هزینه ای ندارد .گذشته را نمی توان تغییر دادولی می توان ازآن درس گرفت همیشه بزرگ ترین کارها با کوچکترین گام ها اغاز می شود عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است عشق کنار کشیدن وجازدن نیست بلکه خبر داشتن وادامه دادن است سالم ترین قلب قلبی است که همیشه امیدوار است به اینده سعی نکن تو زندگی بهترین قطار و سوار شی .سعی کن تو بهترین ایستگاه پیاده شی همیشه به کم نور ترین ستاره ها دل ببند که پرنورترین ستاره به همه چشمک می زنه زندگی زیباست زشتی های ان تقصیر ماست در مسیرش هر چه نازیباست ان تدبیر ماست مثل شقایق زندگی کن کوتاه اما قشنگ مثل پرستو کوچ کن کوتاه اما هدفمند مثل پروانه بمیر دردناک اما عاشق گاهی حرف خوب فقط یکبار فرصت گفته شدن وشنید ه شدن دارد سلام دوستان شهادت سرور سالار شهیدان بر شما تسیلت باد میدونی وقتی خدا خواست بدرقه ام کنه چی گفت ؟گفت جایی که میری مردمی داره که می شکننت مبادا غصه بخوری . من همه جا باهاتم .تو کوله بارتعشق میورزم که بگذری قلب میزارم که جا بدی اشک میزارم که همراهیت کنه ومرگ میزارم که بدونی بر میگردی و بزرگی ات را به تسبیح می نشیند.درختان، چشمان شرقی شان را به خورشید نگاهت دوخته اند و انوار قدسی تو را به ستایش ایستاده اند. خدایا! آفرینش، حضور کبریایی ات را شبانه روز به پرستش، سجده می کند و ذرات هستی، عاشقانه تو را صدا می زنند. یا رحمانُ یا رحیم! نیازمند کرامت و بخشش تو ام. کمکم کن تا زنگار معصیت و زشتی را از قلب سنگینم بزدایم. مرا ببخش و بیامرز، تا در آسمان مهربانی ات، پرنده بی قرار جانم را پرواز بیاموزم. یاری ام کن تا در این بیابان بی کسی، به دوستی ات روی آورم. ای جاودان بی پایان! جویندگان تو، ساکنان کوچه های معرفت و اندیشه اند؛ آنان در لحظه لحظه حیاتشان تنها تو را می شنوند و می بینند؛ عارفانی که منزلگاه ابدی شان، غرفه های آبی محبت توست؛ خدایا! مرا همسایه اینان قرار ده تا کور سویی از چراغ چشمانشان در نگاهم بنشیند و دنیای تاریک دلم، به رسیدن روزی روشن، امیدوار شود. خدایا! لبانم تشنه شبنم رحمت توست و جانم در حسرت رسیدن به تو سرزمینی سوخته را می ماند که از تار و پود خاکسترش، انتظار رویش هیچ جوانه ای نیست . پروردگارا! مرا در این کویر، تنها مگذار. باران بخشایشت را بر روح بی بهارم نازل کن و آسمان خالی ام را پرنده ریز کن. یا غفار!
باران می بارد، خاک در تنفس مکرر خویش تو را می خواند
Design By : ParsSkin.com |