ارغوان
اگرچه در سفر شام رنج و صدمه کشیدم هزار شکر شها ماندم و مزار تو دیدم چگونه شرح دهم نازنین برادر زینب تو خود گواه منی کاندرین سفر چه کشیدم به زیر نیزه و شمشیر و سنگ و خنجر و پیکان چو یافتم بدنت مرگ خویشتن طلبیدم شب و خرابه و آه یتیم و غربت و ظلمت چنان نمود که دل از حیات خویش بریدم ازان زمان که تو گفتی ز تشنگی جگرم سوخت من آب سرد و گوارا بدون غم نچشیدم گمان مدار که دیگر زیاد زنده بمانم گواه قامت خمگشته است و موی سپیدم.
نوشته شده در شنبه 90/10/24ساعت
1:51 عصر توسط آیناز نظرات ( ) |
Design By : ParsSkin.com |