سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارغوان


نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 1:17 عصر توسط آیناز نظرات ( ) |

مینگریست پروانه گفت من تنها بسوزم گفت نه با هم بسوزیم پروانه کو چولو اشکی ریخت     چرا مرگ ..... ودور شد  پروانه به سمت آسمان 

میشتافت .ما نیز می میریم ما نیز میسوزیم  کار ما سوختن است  عاشقانه خواهم سوخت  پروانه به سوی خورشید تاخت وگفت شعله ای

به من ده  خورشید خیره به او گفتبرو دورتر خواهی سوخت پروانه گفت اری خواهم سوختو خود را به او رساند بال کوچکش در حال سوختن

بود بهسختی پرواز میکرد در حال سقوط فرود امد خود را به شمع رسانید بال نیم سوخته اش را دور گردن شمع حلقه کرد و گفت عاشقانه می سوزیم شمع بیدار شد و اشک ریخت نگاهی

 به زیر پایش انداخت پرونه زیر پایش افتاده بود وسوخته بود او مرگ را در اغوشش گرفته بود

شمع چشم هایش پر از اشک بود و قطرات اشک او صورت پروانه کوچولو را نوازش میکرد ولی پروانه مرده بود و به ارامی عشق را اثبات میکرد

شمع نیز به سرعت اب  شد وخود را در اغوش پروانه رساند دیگر پروانه در کنارش بود نه در پایش شمع به ارامی گفت .پروانه من هم دوستت

دارم ودر سکوت مرگ چشم هایش را بست

 

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 90/2/4ساعت 10:57 عصر توسط آیناز نظرات ( ) |

<      1   2      


Design By : ParsSkin.com